ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 25 روز سن داره

پسر گلم آقا ماهان

پسرم تب كرده!!!

ماهان جان الان دو شبه كه تب داري ديشب كه خيلي اذيت شدي ، اصلا نتونستي بخوابي . همش بدنت داغ ميشد صبح حالت بهتر شده بود و ديگه تب نداشتي ولي بازم ظهر كه خوابيدي توي خواب تب ميكردي و زود بيدار ميشدي امشب هم تبت زياد شد و از خواب بيدار شدي مامان و بابا هم پاشورت كردن و استامينوفن دادن خوردي كه خدارو شكر بدنت خنك شد و ديگه اثري از تب نبود الان هم بعد از 2 ساعت بازي و شيطنت شير خوردي و گرفتي لالا كردي منم ساعت 1:40 اومدم وبلاگت رو آپ كنم راستي ، خدارو شكر فقط تب داشتي و علائم سرماخوردگي نداشتي براي همين امكان داره به خاطر دندونات بوده كه تب كردي ولي لثه هات كه هنوز ورم نكردن به هر حال خدا كنه صبح كه از خواب بيدار ميشيم شما رو س...
3 آذر 1391

ماهان و روروئك

قربون تيپت بشم اين عكسا ماله شب 6 محرمه كه آماده شدي بريم بيرون توي مراسم عذاداري آقا امام حسين شركت كنيم ولي شما تا ميرسيديم به دسته هاي سينه زني دستات رو به حالت ني ناي ناي (رقصيدن ) تكون ميدادي يادم رفته بود بنويسم ولي شما دو هفته اي ميشه كه وقتي بت ميگيم باي باي كن دستات رو تكون ميدي همين حركت رو هم وقتي ميگيم ني ناي ناي يا شعر برات ميخونيم تكرار ميكني در كل هم رقصيدنت و هم باي باي كردنت يه جوره ...
1 آذر 1391

تلاش براي سينه خيز رفتن

بالاخره اين شاه پسر ما داره براي سينه خيز رفتن تلاش ميكنه غلط زدناش كه ماشالله بيشتر شده و وقتي روي زمينه همش بايد از گوشه و كنار برش داريم كه سرش اووووف نشه وقتي هم يه چيزي بخواد و بزاريم يه خرده جلوتر تا دستاش نرسه جيغش ميره هوا و همزمان خودش رو ميكشه سمتش ولي چون نميتونه بش برسه اينجوري ميشه از ديروز هم پيشرفت كرده و چند سانتي ميره جلو ولي هنوز نميشه اسمش رو سينه خيز گذاشت فداي اون تلاش كردنش بشم من ... ...
1 آذر 1391

اولين ماه محرم ماهان

ماه خون ماه اشك و ماتم شد،بر دل فاطمه داغ دل عالم شد،فرا رسيدن ماه محرم،براي تمام مسلمين تسليت باد. ماهان جان من اين شب زنده داري را دوست دارم. من اين پريشاني را دوست دارم. بغض آسمان دلتنگي را دوست دارم. گذشت و دلم عاشق شد،بيش تر گذشت و دلم ديوانه شد من اين ديوانگي را دوست دارم. چه بگويم از دلم،چه بگويم از اين روز ها،هر چه بگويم،اين تكرار لحظه هاي با تو بودن را دوست دارم. گل پسرم امروز اولين روزه ماه محرمه و شما پارسال اين موقع هنوز توي دل ماماني بودي و من و بابا ميگفتيم كاشكي پسرمون الان بود تا با هم سه تايي ميرفتيم مراسم عزاداري و سينه زني آقامون امام حسين (ع) و حالا يكسال گذشت و شما الان هفت ماه و شانزده روزه كه...
26 آبان 1391

چكاپ هفت ماهگي

امروز صبح ماهان كوچولو با بابا هومن و ماماني رفت بهداشت براي چكاپ هفت ماهگي خيلي هم معطل شديم آخه چندتا كارآموز اومده بودن كه مثلا كار ياد بگيرن براي همين همه ي ني ني هايي كه اونجا بودن حوصله شون سر رفته بود و بهانه ميگرفتن ولي ماهان آروم و با ادب نشسته بود تا نوبتش شد چكاپ هفت ماهگي قد 68 وزن 7800 دور سر 45 راستي ماهان 3 روزه كه ياد گرفته بدون كمك ميشينه ولي زياد دوست نداره بشينه آخه تا يادش ميوفته كه تنهايي نشسته خودش رو پرت ميكنه عقب هنوز هم از دندون و چهار دست و پا خبري نيست فقط قل ميخوره و هرجا كه ميخواد ميره ما هم همچنان منتظريم ببينيم آقا كي ميخواد تنبلي رو كنار بزاره و چهار دست و پا بره سينه خيز هم كه نميره فقط يه خر...
15 آبان 1391

بعد از يك ماه و نيم نبودن

ماهان جان بايد ما رو ببخشيد كه خاطرات اين چند وقتت رو برات ننوشتيم به خاطره يكسري اتفاقات بد مامان و بابا اصلا حوصله ي نوشتن رو نداشتن انشاالله كه از اين به بعد بيايم و فقط از خوشي و شادي برات بنويسيم به دليل دزديده شدن دوربين عكاسيمون فعلا عكس جديد از ماهان كوچولو نداريم البته با موبايل ازت عكس گرفتيم ولي كامپيوتر ويروس داره و بعدا سر فرصت عكس هم برات ميزاريم عكس هاي عروسي رو هم كه شهريور رفتيم توي فلش داريم كه حتما امروز يا فردا ميزارمشون توي وبلاگت ...
15 آبان 1391
1