ماهانماهان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

پسر گلم آقا ماهان

پست ثابت وبلاگ

ماهان جونم راه افتاد

در تاریخ 2/4/92 تونستی به تنهایی راه بری چند ماهی بود که دستت رو به دیوار میگرفتی و راه میرفتی که بالاخره در سن 15 ماهگی توی مسافرت راه افتادی مبارکت باشه پسر خوشگلم... ...
27 تير 1392

غیبت 4 ماهه

امروز بعد از 4 ماه اومدم که خاطراتت رو بنویسم ، از عید تا حالا به وبلاگت سر نزده بودم چند روزه اول عید اهواز بودیم که خیلی خوش گذشت و چون هوای اهواز عید خیلی خوبه هرشب با دایی ها و خاله های شما بیرون بودیم. ششم فروردین هم حرکت کردیم به سمت تهران و تولد شما رو هم همونجا خونه ی مامانبزرگ بابا هومن گرفتیم ، ولی زیاد مفصل نگرفتیم چونکه بابابزرگ بابا هومن چند ماهی میشد که به رحمت خدا رفته بود   مدتی هم بود که میخواستیم پراید بخریم که بازار خراب شده بود.بالاخره اردیبهشت ماشین خریدیم و شما همش باید با ماشین برید ددر راستی اوایل علاقه ی زیادی به ماشین داشتی که تازگی ها به شدت عشق موتور شدی خرداد ماه هم به همراه بابا بهمن اینا همگی ر...
25 تير 1392

اولين عيد نوروز ماهان

باز بهار اومد، زيباترين فصل خدا، فصل نو شدن و زنده شدن طبيعت... امسال اولين عيد نوروزيه كه شما پسر كوچولوي خوشگل در كنار ما هستي پارسال هنوز به دنيا نيومده بودي.هنوز چشماي نازت رو به روي اين كره ي خاكي باز نكرده بودي در يازدهمين روز از زيباترين ماه خدا يعني فروردين شما بدنيا اومدي... امروز چهارم فروردينه و مامان منير اينا از اول عيد رفتن تهران ما هم كه هنوز اهوازيم و قراره ششم بريم تهران اين چند روزه هم كه همش نهار و شام با دايي ها و خاله ها يا جاده ساحلي بوديم يا پارك ديگه واقعا خسته شديم . شما هم كه نگو... الانم از خستگي خواب تشريف داريد دقيقا يك هفته ديگه تولدته و وارد دومين سال زندگيت ميشي از همين الان تولدت رو تب...
5 فروردين 1392

يازده ماهگي ماهان

واي خدا جون چقدر اين روزا تند تند ميگذرن و پسر كوچولومون داره هر روز بزرگ و بزرگتر ميشه... خداجون ازت ممنونيم به خاطر همه ي نعمتايي كه به ما دادي ولي ما قدر هيچكدومشون رو نميدونيم شكرت خداجون ماهان جون توي اين ماه هنوز داري سينه خيز ميري هنوز 4 تا دندون خوشگل داري پيشرفت هاي ماه 11 : خدارو شكر ديگه دستت رو به همه چي ميگيري و بلند ميشي ( مبل و پشتي ...) كلا خيلي شيطونتر شدي (هزار ماشاالله) چند روزي هم ميشد كه به حالت چهاردست و پا ميشدي ولي بلد نبودي حركت كني بالاخره امشب تونستي يه خرده پيش بري و 4 قدمي چهار دست و پا رفتي بوووووووس كردن رو هم ياد گرفتي و تا ميگيم بوس كن تند تند بوس ميكني تا ميگيم ماهان الو كن...
18 اسفند 1391

عكسهايي از ده ماهگي

بايد ببخشيد كه عكسها كيفيت خوبي ندارن آخه با گوشي گرفته شدن   آخ كه فداي خوابيدنت بشم   حالا همه با هم دس دس دس دس ماهان دوچرخه سوار ميشود ماهان و شايان پسر داييش كه پنج ماه از ماهان بزرگتره   ...
22 بهمن 1391

دندون سوم و چهارم

پسر گلم مامان و بابا وقت نميكنن زود به زود بيان به وبلاگت سر بزنن شما ديگه خيلي ددري شدي و شيطونيات هم كه ديگه نگو... دندون سوم شما هم در تاريخ 12/11/91 در اومد ( بالا سمت چپ ) چهارمي هم امروز يعني 16/11/91 در اومد و شما تا الان 4 تا مرواريد خوشگل كوچولو داري       ...
16 بهمن 1391

رويش اولين مرواريد

سلام سلام صدتا سلام من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم صاحب مروارید منم یواش یواش و بی صدا شدم جزء کباب خورا   پسر گلم شما هم صاحب 2تا مرواريد خوشگل شدي روز پنجشنبه ( 14/10/91 ) در سن 9 ماه و 3 روزگي صاحب اولين دندون شدي و دو روز بعدش دومي هم نيش زد ما هم كه همگي خوشحاله خوشحال شديم اولين نفري كه متوجه دندوناي شما شد مامان منير بود ، آخه هميشه لثه هات رو چك ميكنه وقتي هم به ما گفت يكي از دندوناي ماهان نيش زده ما باورمون نشد و فكر كرديم شوخي ميكنه ولي وقتي با چشم خودمون ديديم باورمون شد و كلي قربون صدقه ات رفتيم انشااله كه همه ي دندونات رو راحت و بي دردسر دربياري ع...
18 دی 1391

سينه خيز رفتن ماهان

بالاخره بعد از كلي چشم انتظار گذاشتن همه ، ماهان كوچولو سينه خيز رفتن رو شروع كرد از ديروز يعني 5 دي ماه شما شروع كردي به سينه خيز رفتن وااااي كه چه بامزه اين كارو انجام ميدي تندتند دستات رو حركت ميدي تا به سمت جلو حركت كني قربون تو پسر گلم بشم ...
6 دی 1391

اولين شب يلداي ماهان

پسر گلم شما ديشب اولين شب يلداي زندگيت رو سپري كردي شب يلدا بلندترين شب ساله كه ما ايرانيان از گذشته هاي دوووووور اين شب رو جشن ميگرفتيم و دور هم جمع ميشديم و تا دير وقت بيدار ميمونديم راستي يادم رفته بود بگم كه بابابزرگ بابا هومن دو هفته اي ميشه كه به رحمت خدا رفته براي همين ديشب خونه مامان منير ختم انعام بود.ما هم بعد از مراسم رفتيم خونه مادر جون شام خورديم و همونجا هم شب يلدا رو در كنار خاله ها و دايي ها گذرونديم و بعدش برگشتيم پيش مامان منير و بابا بهمن نيم ساعتي نشستيم و رفتيم بالا كه شما لالا كني...   ...
1 دی 1391