تربيت كودك
اهانت و تحقیر کودک، سرزنش های مداوم و انتقادهای بیجا و به کارگیری تعبیرات غیرمحترمانه از مهمترین عواملی هستند که بذر کینه و نفرت را در دل کودک می پاشند . ¬ نوزاد پس از تولد به ارتباط جسمی با مادر نیاز فراوان دارد ؛ از این رو نباید ساعات طولانی از مادر جدا بماند. تحقیقات نشان داده است که از شش ماهگی تا سه سالگی، حضور مادر نه تنها در رشد عاطفی کودک ، بلکه در رشد بدنی و عقلی او نیز تأثیر بسزایی دارد . ¬ در مقایسه بین فرزندان ، کودکی که امتیاز نمی آورد دچار احساس خود کم بینی می شود و اعتمادش را نسبت به پدر و مادر از دست می دهد . ¬ اگر بیش از حد ،سرعت فراگیری را در فرزندانمان تقویت ...
نویسنده :
مامان ماهان
22:22
بايد دستي باشي
وقتی کوچکی دستانی هستند که اشکهایت را پاک کنند وقتی بزرگ می شوی باید دستی باشی که اشکی را پاک کنی و خنده ای بر لبی بنشانی ... و این چه زیباست ... شاید به قیمت گریستن خودت ... بزرگـــــــ شدن ؛ آرزوی کودکــــــانــه ای بود که به پشیمانی اش نمی ارزید!!! ...
يا امام حسن
امشب که فرشتگان سخن می گویند گویا سخن از زبان من می گویند ذکر لبشان شنیدنی تر شده است در ارض و سما حسن حسن می گویند * خاک قدمش شمیم جنت دارد در هر نفسش عطر اجابت دارد اعجاز محمدی ست در چشمانش از بس که به جد خود شباهت دارد * ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی آئینه رحمان و رحیم ادرکنی ای در کرم و سخاوت و آقایی بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی * مانند علی لحن فصیحی داری در چهره خود نور ملیحی داری آقا حرم الله شده دلهامان در هر دل بی تاب ضریحی داری ...
اولين مولودي
الان كه دارم اين پست رو براي پسرم مينويسم ماهان نيستش آخه امروز تولد امام حسن مجتبي بوده براي همين ماهان به همراهه مامانش و مامان بزرگش و عمه هانيه و خاله نجمه اش رفته مولودي اين اولين مولوديه كه تا حالا رفته ...
آقا دختره
سلام امروز آخرين روز از 3 ماهگي ماهانه و فردا من و ماماني بايد ببريمش براي واكسن 4 ماهگي خداكنه ماهان بدقلقي نكنه من و مامانش كه استرس زيادي داريم امشب آخرين عكس هاي 3 ماهگيش رو انداختيم ولي با عكس هاي گذشته اش فرق دارن خودتون توي ادامه ي مطلب ميتونيد عكساي اين آقا خانومي رو ببينيد به پسرم نخنديدا عكس ها توي ادامه مطلب هستن من رو شناختيد؟؟؟؟؟؟ بابايي قربون اون چشات بشه ...
زمزمه ي كودك
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا ! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا ! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا ! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی. خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد ...