ماهانماهان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

پسر گلم آقا ماهان

بعد از يك ماه و نيم نبودن

ماهان جان بايد ما رو ببخشيد كه خاطرات اين چند وقتت رو برات ننوشتيم به خاطره يكسري اتفاقات بد مامان و بابا اصلا حوصله ي نوشتن رو نداشتن انشاالله كه از اين به بعد بيايم و فقط از خوشي و شادي برات بنويسيم به دليل دزديده شدن دوربين عكاسيمون فعلا عكس جديد از ماهان كوچولو نداريم البته با موبايل ازت عكس گرفتيم ولي كامپيوتر ويروس داره و بعدا سر فرصت عكس هم برات ميزاريم عكس هاي عروسي رو هم كه شهريور رفتيم توي فلش داريم كه حتما امروز يا فردا ميزارمشون توي وبلاگت ...
15 آبان 1391

فردا ميريم مسافرت

ماهان براي دومين بار قراره بره مسافرت،فردا ميريم تهران و يك هفته اي ميمونيم آخه عروسي دختر داييه بابا هومنه بعد از تهران هم ميريم ملاير،آخه اونجا هم براي عروسي دعوت شديم ايشالا كه بمون خوش بگذره ...
20 شهريور 1391

خوردن پا

سلام ماهان جان چند روزي بود كه بابا و مامان نيومدن به وبلاگت سر بزنن،آخه اينترنتمون قطع شده بود تقريبا 5 روزي ميشه كه شما يه حركت جديد ياد گرفتي اسم اين حركت هست پا خورون ...
20 شهريور 1391

مسافرت 1 روزه به شوشتر

روز جمعه دعوت بودیم خونه ی دایی ابولفضل مامانی که خونشون شوشتره از اهواز تا شوشتر تقریبا 85 کیلومتر راهه،ما با ماشین خاله نجمه اینا راهی شوشتر شدیم مادرجون با ماشین دایی شهرام اومد،دایی بهرام هم از ساعت 5 صبح رفته بود چون هر هفته میرن شوشتر و با قایق پسر داییش میرن گردش خاله زیبا هم که خونشون شوشتره دعوت بودن ساعت ٤ قرارشد بریم رودخونه شنا کنیم،ولی چون هوا خیلی گرم بود ماهان و مامانش نیومدن و بابایی تنها رفت سازه های آبی شوشتر بابا هومن بعد از اینکه بابا هومن اینا برگشتن خونه خداحافظی کردیم و رفتیم خونه خاله مهین مامانی،چون خونشون نزدیک بازار بود رفتیم یه خرده هله هوله خریدیم و...
11 شهريور 1391